Audrey Hepburn
[1]
فشن به طور کلی در دیکشنری های مختلف این طور تعریف شده : رواج دادن و
محبوب کردن شیوه ای به خصوص در امر لباس پوشیدن. در اینجا مقصود از فشن
رایج کردن شیوه های خاص لباس پوشیدن و ارایش کردن و همچنین به وجود اوردن
مد پرستی و ظاهر پرستی است. کلمه فشن البته سوپر مدل ها شوهای لباس و
دیزاین را نیز شامل میشود.
[2] http://women.timesonline.co.uk/tol/life_and_style/women
/the_way_we_live/article5358135.ece
[3] Hollows, J ((2000Feminism, femininity and popular culture , Manchester University Press, p.139
[4]
http://women.timesonline.co.uk/tol/life_and_style/women/the_way_we_liv
e/article5358135.ece
[5] http://women.timesonline.co.uk/tol/life_and_style/women/the_way_we_live/art
اکنون
اما با تجربه سیساله این خطاهای فردی و جمعی و با تشدید میل فردی و جمعی
به یک شکوه و قدرت تازه و مدرن که برای مثال در «جنبش سبز»، جنبشهای زنان
و غیره و تحولات فرهنگی، هنری، علمی نمونههای آن را میبینیم، یا با
تجربه مستقیم مدرنیت و بحران مهاجرت توسط یک جمعیت چندمیلیونی از متخصصان
و روشنفکران، هنرمندان ایرانی، ما شاهد ایجاد نسلی نو هستیم که به نسل
«تلفیق»، به نسل «هویت باز و چندلایه» انسان مدرن و چندمتنی ایرانی تبدیل
شده است و یا در حال دگردیسی به این نسل نو و تلفیقی است. این نسل که در
خویش در واقع چند نسل و به ویژه نسل دوم و سوم و چهارم را به همراه دارد،
در حال جستجوی بهترین راههای تلفیق و ایجاد هویت باز و چندملیتی و یا
چندمتنی خویش است. تا بتواند به عنوان «ایرانی مدرن و متفاوت» و یا
«اروپایی و آمریکایی مدرن و متفاوت» به نقش متقاوت و چندمتنی خویش تن دهد.
این
مقاله در واقع تلاش دارد خطوط عمده قدرت و حالات نوی این نسل نو را بیان
کند، تا هر چه بیشتر تواناییهای این نسل نو و بستر مشترکشان در داخل و
خارج از کشور، در عین تفاوتهای ضروری میان نسلها و افراد، مشخص شود و
اهمیت عملکرد این نسل برای تحول نهایی فردی و جمعی ایرانیان مشخص گردد.
تا شاید اجزای این نسل که در واقع اکثریت ایرانیان و به ویژه نسل جوان
ایرانی را تشکیل میدهد، با خواندن چنین مقالاتی به حالت و بستر مشترک
خویش دست یابد، خویش را جزیی از یک گفتمان نو و روند نو لمس کند و با تن
دادن به راه فردی خویش هر چه بیشتر به زبان نیچه «آن شود که هست». یعنی به
این انسان مدرن و قدرتمند و شاد ایرانی تبدیل شود.
من در کتابم «
از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی.4» خطوط عمده این بحران و
تحول را به اشکال مختلف تشریح کردهام و در کتاب دوم خویش به نام «اسرار
مگو» هر چه بیشتر به بیان حالات و قدرت نوی این نسل جدید و خندان
میپردازم. نسلی که یکایک شما نوا و صدای این «غول زیبای زمینی» را در
خویش احساس کرده و میکنید:
خطوط عمده قدرت و جهان «نسل نو و تلفیقی»
1/
خصلت اصلی این نسل نو در «تلفیق» قدرتها و توانهای فرهنگی سنتی و مدرن
بر بستر فردی، جسمی/جنسیتی خویش است. اینگونه او از بحران مدرنیت/سنت به
یک قدرت و توان جدید دست مییابد که متفاوت است و هم از قدرتهای دو بستر
فرهنگیش استفاد میکند. او یک «ایرانی مدرن و متفاوت»، یا در نمونه ایرانی
مهاجر یک «ایرانی/ آلمانی یا آمریکایی متفاوت» است. او در واقع آن پل و
نقطه ارتباط و دیالوگ میان تمدنها است که در واقع هم جهان مدرن و هم جهان
سنتی در پی آن میجوید و ناتوان از دستیافتن به آن هستند، زیرا هر دو به
هراسهایی مشابه از یکدیگر دچارند(5).
ما نمونه رشد قدرت و اهمیت
این نسل نو را در همه کشورهای اروپایی و مدرن دیگر میبینیم. کافی است که
به عرصه ورزش، هنر و اکنون نیز سیاست در این کشورها بنگریم تا ببینیم که
چگونه در این کشورها نسل فرزندان مهاجر و دوملیتی در حال قدرتگیری و رشد
هستند. ( پیروزی باراک اوباما نیز نمادی از رشد و گسترش این نسل نوست.
بیدلیل نیست که او خواهان به میان آوردن گفتگویی نو و برابر میان تمدنها
است، با تمام ضعفهای مدرن و آمریکایی نگاه او.) این گذار به معنای
دستیابی به این توانایی است که به عنوان انسان مدرن ایرانی هم قادر به
عبور از هراسها و کینتوزی انسان شرقی نسبت به غرب باشید و هم به عنوان
انسان مدرن و غربی قادر به عبور از هراس از جهان رمزآمیز شرقی باشید.
زیرا شما هر دو جهان را در خویش دارید و میتوانید در خویش به پیوند «شور
عشق شرقی و خرد غربی» دست یابید و «خرد شاد و عشق قدرتمند» خویش را
بیافرینید. شما میتوانید بنا به توانتان یا به «وحدت در کثرت» مدرن دست
یابید و به عنوان ایرانی عناصر خوب مدرن را در خویش و کارتان پذیرا شوید و
قادر به تلفیق قدرت و خرد مدرن و شور و شوق ایرانی خویش باشید. یا در مسیر
بعدی گامی به پیش روید و به «کثرت در وحدت» چند صدایی پسامدرن دست یابید و
بتوانید در زبان و جهان ایرانی خویش مرتب لحن و تفاوتی نو بیافرینید، در
زبان و فرهنگ مدرن خویش مرتب لحن و حالتی شرقی و نو بیافرینید و اینگونه
زبان و جهانتان را چندلایه و چندلحنی سازید.
2/
ازینرو حالت هویت و زبان و جهان این نسل نو، یک «هویت و زبان باز» است و
زندگی برای او که رنگهای مختلف ایرانی و مدرن آن را دیده است، تبدیل به
یک سناریو و یک روایت شده است و او میتواند مرتب و بنا به ضرورت جهان و
جسم خویش، به سناریو و رنگی نو از خویش تن دهد و رنگها و حالات متفاوت
بیافریند. برای مثال او در رابطه عشقی ایرانی بر اساس « وحدت وجود»، خنده
مدرن را وارد میکند و قادر میشود بر حالت تراژیک و پر درد عشق ایرانی
غلبه کند و حالات و رنگهای مختلف «عشق خندان» ایرانی را بیافریند و در
«عشق مدرن»، شور و نیاز به عشق و وحدت وجود عمیق را وارد کند و « عشق مدرن
و پرشور» خویش و حالات مختلف و همیشه ناتمام آن را بیافریند. او به عنوان
هنرمند و روشنفکر ایرانی قادر به نقد و آشنازدایی از هر دو جهان و ایجاد
چشماندازهای نو است، همانطور که قادر به تلفیق دو جهان و ایجاد جهان
متفاوت و رنگارنگ خویش است. ( بی دلیل نیست که بخشی از بهترین هنرمندان
مدرن، یا بخش عمده هنرمندان و فیلسوفان پسامدرن را مهاجران تشکیل میدهند،
مثل میلان کوندرا، جیمز جویس، ناباکوف، دریدا و غیره. در نمونه ایرانی آن
مثل مرجان ساتراپی و غیره).
او اکنون میتواند پا به جهانها و
عرصههایی بگذارد که در نهایت برای هر دو جهان سنتی و مدرن ترسناک و
خطرناک به نظر میآیند، زیرا او از تجربه بحران خویش پی برده است که آنچه
هراسناک است، در واقع تمنایی نو، بازیایی نو و سناریویی نو از بازی
جاودانه عشق و قدرت زندگی است. اینجاست که در او خنده رندانه و همزمان
مدرن رشد میکند و او همیشه قادر به تحول و دگردیسی است، در عین اینکه
همزمان پیوند عمیق خویش را با بستر فرهنگی و زمان خویش حفظ میکند.
3/
ازین رو این نسل نو در واقع به زبان نیچه دست به «بازاندیشی همه ارزشها»
و به خلق جهان گیتیگرایانه و نوی ایرانی میزند. او شروع به خلق معانی
جدید برای زندگی و حالات انسانی میکند و معانی جدید و تلفیقی خویش از همه
چیز را میآفریند. اینگونه این نسل نو به خلق جهان فردی و جمعی
گیتیگرایانه و متفاوت انسان ایرانی دست میزند و هنر و خرد مدرن ایرانی
را میآفریند. نمونههای اول این خلاقیت جدید را ما در کارها و آثار
هنرمندان و روشنفکران فراوانی از ایرانیان، با قدرت و توان متفاوت
میبینیم و مسیر آینده پیشرفت یکایک آنها در این است که تا کجا بتوانند هر
چه بیشتر به ضرورت فردی و جمعی خویش تن دهند و «آن شوند که هستند».
4/
خصلت مهم دیگر این نسل نو و تلفیقی حالت «پارادکس» او در همه حالات و
آثارش است. زیرا او به هر حقیقت و یا حالت و ارزشی دست مییابد، میداند
که همین حالت و حقیقت در فرهنگ دیگرش دارای معنا و چشمانداز دیگری است و
همیشه میتوان مرتب چشماندازها و حالات جدیدی از هر پدیده آفرید. اینجاست
که نگاه پر شور و خندان و پرطنز این مهاجر و انسان مدرن و متفاوت رشد
میکند که میتواند سراپا عشق باشد و در عین حال به عشق بخندد. میتواند
حالت تراژیک/کمیک انسانی را به اوج خویش برساند و مرتب چشمانداز نوینی از
آن بیافریند. او میتواند خالق اررش و
آرمانهای نو باشد و همزمان به
بزرگترین حقیقت و آرمان خویش میخندد، زیرا میداند که این راه و معنی نو
نیز در نهایت روایت و توهمی بیش نیست و همیشه روایاتی دیگر از عشق و زندگی
و ایمان ممکن است. اینگونه نگاه و جهان پارادکس و خندان« انسان تلفیقی»
آفریده میشود و او قادر میشود مرتب هر پدیده و لحظه را به رنگ نو و چشم
انداز نو ببیند و حالتی نو از بازی عشق و قدرت، از بازی سیاست، زندگی،
بازی هنر و علم بیافریند.
5/ برای دستیابی به این توان جدید از
خلاقیت، او قادر است که نه تنها مثل انسان سنتی با شور و عشق به یک حالت و
موضوع تن دهد، او قادر است نه تنها مثل انسان مدرن با هستی رابطه
سوژه/ابژهای ایجاد کند و هر «پدیده» را بررسی و نقد کند، بلکه او قادر به
تلفیق این دو قدرت و ایجاد حالات نو و تلفیقی از این «عشق قدرتمند» و «خرد
شاد»، «رندی خندان» است. او در واقع به سان یک «جسم نو و خندان»، به سان
یک «زن و مرد نو و تلفیقی» قادر است کمکم جهان و هستی و هر پدیدهای را
در دست گیرد، از جوانب مختلف بسنجد و بهترین راهها را انتخاب کند.
ازینرو او قادر است هم به قدرتهای جهان سنتی و مدرن خویش آری گوید و هم
نقاط ضعف حالات سنتی و مدرن را بشناسد و به نقد هر دو جهان بنشیند؛ در جدل
قدرت، عشق، سیاست با «انسان سنتی» یا با «انسان مدرن» همیشه گامی پیش باشد
و بتواند هر لحظه بازی را از چشماندازهای مختلف بسنجد و ارزشیابی کند.
او به قول نیچه در کتاب «آنک انسان» به قدرت انسان و جسم والایی کمکم دست
مییابد که قادر است، با فکر، با قلم برقصد، با اندیشه و با سخن برقصد و
بیافریند.